نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت!

وااااااااااای چقدر ناراحتم که تا حالا اینجارو بیدا نکرده بودم و از وجود وبلاگ بی اطلاع بودم. چقدر احساس عقب بودن میکنم که تازه چند ماهی بیشتر نیست که با این محیط اشنا شدم. چقدر جالبه که همه به افکار و احساس های ادم نظر بدن. نمی دونم چرا انقدر سرم الکی گرم کرده بودم که حتی وقت اینکارم نداشتم. همه چیز رو که نمیشه از تو کتابا یا رفتن توی جامعه بیدا کرد، خیلی چیزارو میشه تو نوشته های دیگران یا تو نظر دوستان بیدا کرد.چقدر خوشحالم که از امشب می نویسم. میخوام بنویسم چون تازه فهمیدم که هیچ چیز مثل نوشتن نمی تونه منو ارضاء کنه. وقتی می نویسم سبک میشم، انگار تمام حسام رو از اعماق دلم به سطح کاغذ منتقل میکنم. اینجوری بهتر میفهمم که احساس واقعیم چیه. اینجوری دیگه به حسام یا به افکارم شک ندارم.

به زودی شروع می کنم شاید از همین فردااااااااا.........

نظرات 2 + ارسال نظر
Friends شنبه 22 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 11:14 ب.ظ http://friends.blogsky.com

شروع، یک چیز بسیار خوب.
ورودت رو تبریک میگم، امیدوارم ادامه بدی
موفق باشی...

فریناز یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 10:04 ب.ظ http://acoldemotion.blogsky.com/

عزیزم خیلی خوشحالم که شروع کردی به نوشتن . حالا اینجا هم احساس میکنم کنارمی.دوست دارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد