همون بازیه!!!!!!!!

معمولا تابع مد نیستم(سعی میکنم پیش بینی کنم)! و دوست ندارم کاری رو که همه گیر می شه انجام بدم ولی چون فریناز جونم گفته...چشم.
-*از اول دبستان با مدیر و ناظم مشکل داشتم و باهام لج بودن و بین اونهمه دانش آموز به من بیچاره گیر میدادن.2تا از بارزترین دلایل این امر:پدرم همیشه عضو انجمن بود. نصف موهام از مقنعه بیرون بود.
-*از دورویی و دروغ و آدمهای حسود متنفرم و سعی میکنم خودم حسود نباشم ولی به قول معروف:مار از پونه بدش میاد در خونش سبز میشه!
-*معمولا نمیتونم راحت حرف دلم رو بگم و هر وقت خیلی احساساتی میشم بر عکس ابرازش میکنم. و کلا عادت دارم اکثر مواقع نه میگم حتی اگه واقعا دلم بخواد قبول کنم!( این افعال معکوس که میگن مصداق منه! )
-*آدمی هستم که بیش از حد فکر میکنم. توی خرید وسواس عجیبی دارم ولی خدا نکنه از چیزی خوشم بیاد!اگه نخرمش تا 1هفته خوابش رو میبینم.
-*کار آموزیم رو تو یک کارگاه ساختمانی کار میکردم که 4تا سگ داشت. یه روز که تو محوطه میرفتم یکی از سگها بهم حمله کرد!خوشبختانه صدمه جسمی ندیدم ولی باعث شد در حدی از سگ بترسم که یکبار که با دوستام رفته بودیم کوه به محض اینکه دیدم سگه داره میاد طرفم خودم رو پرت کردم تو دره!به قول داداشم سگه عاقل تر از من بود و دنبالم نیامد! اونجا هم به شکل معجزه آسایی صدمه جدی ندیدم و لی دچار کوفتگی شدید شدم و نصف صورتم بادمجانی رنگ شد و کبودی زیر چشمام تا چندین ماه موند.بیرون میرفتم همه فکر میکردن کتک خوردم ولی جذبه داشت برام!میگفتن ببین چی زده که اینطوری خورده!
متاسفانه نمی تونم کسی رو معرفی کنم ولی هر کی پستم رو بخونه از طرف من دعوته!(ببخشید که قانون بازی رو رعایت نکردم)